یه روز رفته بودیم روستا.....اونجا یکی از فامیلامون یه خونه داره چون هواش خیلی خوبه میریم اونجا وگرنه اصلیتمون مال اونجا نیست.....
خلاصه مواظب دخی عمه بودم.....اون موقع 4 سالش بود....یکی از پسمل عموها رفته بود نزدیک یه طویله حیوونا رو ببینه....
داشتم با دخی عمه بازی می کردن یهو پسمل عمو رو دیدم که داشت می دوید سمتم....
همونجور که داشت میومد صدام کرد و گفت:خر.....خر......
خونم جوش اومد گفتم:خودتی......بی تربیت.....
بیچاره گفت:فحش نمیدم که بهت برمیخوره.......خر دنبالم کرده.....
منو میگی دو تا پا داشتم 5 تا دیگه هم قرض کردم و دست دخی عمه رو ول کردم و الفرار.....
دخی عمه وایساده بود بر و بر منو نگاه می کرد ولی بعد زد زیر گریه......
حالا ما هی به این میگیم بیا مگه از جاش تکون می خورد....
خره هم همین طور نزدیک تر میشد.....
خلاصه......رفتم سمت دخی عمه دستشو گرفتم و دوباره الفرار......وقتی به یه جای امن رسیدیم دستشو ول کردم دیدم با یه نیش باز زل زده بهم.....
یه ذره نگاش کردم بهش میگم:احیانا سرت به جایی نخورد؟؟؟؟؟
میگه:نه.....
بی خیالش شدم .....وقتی پسمل عمه رسید ازش قضیه رو پرسیدم.....آقا خررو اذیت کرده بوده اونم رم کرده اینم فرار رو بر قرار ترجیح داده......یعنی اون روز دلم می خواست این حیوان آزار و هم چنین مردم آزار رو با دستای خودم خفش کنم......
فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ادامه مطلب...